سرآغاز

به نام خدا


امروز اولین روز افتتاح این وبلاگ هست، شاید اولین تجربه من در ساخت وبلاگ 

امیدوارم بتونم وبلاگ خوبی بنویسم تا حداقل خودم از دیدنش لذت برم

۰۸ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۹ ۰ نظر
یو سف

روزی

روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست

 واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت

امروز همه روی زمین زیر پر ماست

بـر اوج فلک چون بپرم از نظـر تــیز

 می‌بینم اگر ذره‌ای اندر ته دریاست

گر بر سر خـاشاک یکی پشه بجنبد

جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست

بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید

 بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست

ناگـه ز کـمینگاه یکی سـخت کمانی

 تیری ز قضاو قدر انداخت بر او راست

بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز

 وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست

بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی

 وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست

گفتا عجبست اینکه ز چوبست و ز آهن

 این تیزی و تندی و پریدنش کجا خاست

چون نیک نگه‌کرد و پر خویش بر او دید

 گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست


ناصر خسرو

۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر
یو سف

شعر زیبا

              مغز



آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
آگاه نمایید که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند


۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۰۵ ۰ نظر
یو سف